)(

)(

شطرنجی

سرباز قانون شکن   

 

در قانونی که برای شطرنج تعین شده سرباز حق برگشتن و عقب نشینی را ندارد   

 

 

  

روزی سربازی قانون را شکست و به سمت سپاهیان خود برگشت 

 

سربازهای دیگر که تا به حال با  این صحنه اولین بار بود روبه رو می شدند ، با وحشت و تعجب آمیخته به هم رو به سرباز قانون شکن گفتند :‌این چه کاری بود که کردی مگه نمی دونی که ما فقط حق جلو رفتن رو داریم ، برگرد ...

 

سرباز قانون شکن : آخه کی گفته که ما همش باید بریم جلو  من که توانایشو دارم ، چرا هر کاری که دوست دارم انجام ندم ؟

 

شاه ناظر و ساکت بود 

 

سرباز قانون شکن قدمی به سمت سپاهیان خود برداشت 

 

قلعه سرباز را تهدید کرد و گفت که اگر برنگردد برایش گران تمام می شود 

 

اسب هندوانه بزرگی زیر بغلش داد و گفت سرباز نقش مهمی دارد و به امثال او احتیاج است ،پس برگرد

 

فیل خوشحال شد ، چون از این قبیل سوالها هم در ذهن خودش هم گذر میکرد  ، » چرا من فقط باید ضربدری برم ؟ «  ولی چیزی نگفت  

 

وزیر یاد روزایی که خودش سرباز بود افتاد و به سرباز گفت : باید خیلی شجاع باشی که این کار رو کردی

 

شاه به سرباز  پیشنهاد جاه و مقام داد که منصرفش کند 

 

ولی سرباز فقط می خواست که بداند ، همین